در حال بارگذاری ...
تئاتر و تماشاگر

زنان، تماشاگران تئاتر دوره رنسانس

کاتلین مَک لاسکی در مقاله انتقادی اخیرش با نام «محاکات؛ مدل اساسی منتقدان لیبرال فمنیست شکسپیر» استدلال می‌کند که نمی‌بایست در نمایشنامه‌های شکسپیر به دنبال برداشتی مشفقانه و دوست‌داشتنی از طبیعت زنان باشیم چرا که این آثار تولیدات صنعت سرگرمی بوده‌اند و تا جایی که می‌دانیم زنان نقشی در تولید نمایش آن روزها بازی نمی‌کردند. این گزارش صحیح است اما اگر نمایش‌ها به عنوان تولیدات صنعت در نظر گرفته شوند (که بدیهی است این‌گونه بوده‌اند) مَک لاسکی گروهی تعیین‌کننده‌ای را نادیده انگاشته است، گروهی که بیشترین تاثیر را بر تعیین خصوصیات و ماهیت آن تولیدات دارند: تماشاگران. برای کسب و کار می‌توانست سودآور باشد که نه تنها احتیاجات سهامداران، بازیگران، نویسندگان و عوامل صحنه و تولید نمایش را برآورده سازد بلکه به نیازهای تماشاگران هم توجه کند؛ یا به تعبیر بن جانسون در پیش گفتار نمایشنامه «زن خاموش» هدف «جلب رضایت ذائقه آشپز نیست بلکه جلب رضایت ذائقه مهمانان» است و در میان این مهمانان تعداد زیادی تماشاگر زن حضوردارند. ما نمی‌دانیم چه تعدادی از این تماشاگران زن بوده‌اند و احتمالاً هرگز به تعداد دقیق آنان پی نخواهیم برد. اَندروگِر که جامع‌ترین پژوهش روی این موضوع را تا به امروز انجام داده است به این نتیجه رسیده که بخش بزرگی از تماشاگران در تماشاخانه‌ها در سال‌های 1567 تا 1642 زنان بوده‌اند، زنانی از همه طبقات جامعه از بانوان شهرنشین، زنان رعیت، سیب‌فروشان و ماهی‌فروشان زن تا زنان خیابانی. گِر آماری برای تماشاگران ارائه نمی‌کند چراکه مدارک و مستندات این امکان را فراهم نکرده و همچنین طبق پژوهش‌های او تعداد زنان تماشاگر و موقعیت اجتماعی آن‌ها در سالن‌های نمایش گوناگون و زمان‌های مختلف در دوره یاد شده متفاوت است. با این وجود اگر ما در پی بررسی تأثیر احتمالی حضور زنان تماشاچی بر نمایش هستیم آمار دقیق و یا سهم زنان از میان تماشاگران اهمیتی ندارد بلکه مهم آن است که بدانیم آیا تماشاگران زن توسط نمایشنامه‌نویسان و کمپانی‌های تولید نمایش به عنوان هوادارانی که علایق آن‌ها می‌بایست مورد توجه قرار گیرد قلمداد می‌شدند یا خیر.

این ایده که زنان بسیار مورد توجه بوده‌اند برای اولین بار به شکلی تصادفی هنگامی که روی قطعه‌ای از نمایشنامه‌های رنسانسی تصحیح شده مطالعه می‌کردم به ذهنم خطور کرد. قطعه مزبور متعلق به مقدمه اِلکانا سِتل برای چاپ جدید نمایشنامه فیلاستر اثر فرانسیس بومُنت و جان فِلِچر است: «از آن زمان که فیلاستر ما بازیچه یک بانو بود آیا در انتهای عمر شعاع گرمی از آن قلمرو بلند جعبه‌های تابان می‌درخشند. آیا زیبارویان باهوش جانشینی کم مهر می‌شوند. اگر او راضی است، پس باید با محبوب تو سهیم شود. برای اینکه شایستگی مستلزم منصف بودن است.» قطعه دیگر پیشگفتاری است از ادموند والِر در اولین بازنشر نمایشنامه «تراژدی دوشیزه»، از همان نمایشنامه‌نویسان، جایی که او به پادشاه اجازه می‌دهد تا زنده بماند. تئوبالد، نویسنده و ویراستار مطرح متون عصر شکسپیر نیز در مقدمه‌ای که در سال 1735 نگاشته اشاره می‌کند که اگر نمایشنامه او هیچ ارزشی ندارد قدرت آن را دارد که اشک را بر چشمانی منصف جاری کند. شاعر که برای صحنه می‌نوشت به شکل عمده‌ای در پی برآوردن رضایت قضاوت‌های زنانه بوده است. بهترین مدرک این است که تصویر او از محنت و پریشانی چقدر طبیعت و تقوی آنان را تحت تاثیر قرار داده است. به طور قطع ما نمی‌توانیم این متون را به عنوان مدرکی برای تماشاگران نسخه‌های اصلی این نمایشنامه‌ها در دوره جیکوبین در نظر بگیریم. در «انتهای عمر» اِلکانا سِتل احتمالا قبل از جنگ داخلی نوشته شده اما او اجراهای دوره کارولین و حتی اتفاقات قبل از زمان تولدش را مدنظر داشته است؛ و فِرود قطعا نمی‌دانست که مخاطبان چگونه یک قرن قبل به نمایش عکس العمل نشان می‌دادند، همانطور که او در عبارت «همانطور که آن‌ها می‌گویند» این نکته را تصدیق می‌کند. او حتی ممکن است به شعر تقدیرآمیز توماس میدلتون تکیه کرده باشد که در اولین ویرایش نمایشنامه در سال 1622 اشاره می‌کند که «همه تماشاگران می‌گریستند»؛ بدون تفکیک جنسیت. بدیهی است که نظر این نویسندگان بازتاب تغییرات مهمی است که در ساختار اجتماعی، سلیقه زیبایی شناسی و ترکیب تماشاگران نمایش رخ داده است. اما این مانع نمی‌شود که امکان وجود تداوم نقش زنان به عنوان تماشاگر را در دهه‌های قبل ـ پیش از بسته شدن سالن‌های نمایش ـ و حتی در دوره شکسپیر ندیده بگیریم. ما مدارکی در اینباره داریم و تا جایی که من اطلاع دارم این مدارک هرگز توسط منتقدین جمع آوری و به کار گرفته نشد.

قبل از نمایش این مدارک ضروری است تا نکاتی را متذکر شویم. من قادر به تهیه پژوهشی نظام مند از همه موارد مربوطه نبوده ام بنابراین نتایج به‌دست‌آمده از این تحقیق می‌بایست به عنوان فرضیه‌ای آزمایشی و تجربی براساس اطلاعات ناکافی و گاه نظریات کلی تلقی‌گردد. علاوه براین باید در نظر داشت که نتایج به دست آمده به تمام دوره رنسانس تعمیم داده نشوند چرا که همانطور که قبلا اشاره شد یکپاچگی در این مورد وجود ندارد و بر حسب زمان و سالن نمایش متفاوت است. همچنین می‌بایست به این نکته توجه کرد که تمامی گزارش‌ها از عکس‌العمل تماشاگران زن توسط مردان ارائه شده است و هیچ شهادت زنانه‌ای در این باب وجود ندارد و این مردان ممکن است اشتباه کرده باشند. و درنهایت اینکه همه این تفاسیر شامل کلیشه‌هایی از زنان است. راه دیگری که بتوان همه گروه‌های متعدد تماشاگران را مشخص کرد وجود ندارد؛ علاوه بر اینکه این مفسرین برای تماشاگران مرد نیز همین روش را در پیش می‌گرفتند. اگرچه من معتقدم که زنان بر اساس جنسیت و مردان بر اساس حرفه و طبقه اجتماعی تقسیم بندی می‌شدند. یک مثال قابل توجه در این باره می‌تواند قطعه پایانی شعر تحسین برانگیز راجر اِسترانگ در کتاب بزرگ بومُنت و فِلچر باشد که تاثیرات سودمند نمایش را بر گروه‌های مختلف فهرست می‌کند: «دولت مردان سخت گیر»، «مذهبیون بی‌اشتیاق»، «روشنفکران تندمزاج»، «دائم الخمرها»، «نظامیان»، «دیوانیان»، «عامه مردم»، «پهلوانان»، «زنان»، «شاعران» و «رباخواران». تماشاگران زن نیز می‌توانستند به همین شیوه دسته‌بندی شوند. در مقدمه اِپیکوئِن، همانطور که قبلا به آن اشاره شد، جانسون قیاس آشپزی خود را این‌گونه ادامه می‌دهد که «بعضی از اغذیه‌ها برای بانوان مناسبند، بعضی برای مردان، برای شوالیه‌ها، اربابان، بعضی برای فاحشه‌های در انتظار یا زنان رعیت، بعضی برای مردان و دختران راهبه»...

 

ادامه‌ی این مقاله را می‌توانید در شماره‌ی 230 مجله‌ی نمایش بخوانید.




نظرات کاربران