در حال بارگذاری ...
مجله شماره 207 نمایش

تئاتر: ساختِ تجربه

نویسنده: دان رونن برگردان: ‌فرزانه دوستی

دهه‌ی شصت پس از دهه‌ی بیست پربارترین دوران خلاقیت نمایشی قرن معاصر بوده است. تا‌کنون تلاش‌هایی چند در دست‌یابی به نظریه‌ای‌ جامع بر شیوه‌های نقد تحلیلی این آثار صورت گرفته اما ابزارهای زیباشناختی مرسوم راهی به شناخت نمی‌برند. نظریه‌ نباید نقیض اجرا باشد بلکه باید متناسب با داده‌های موجود اصلاح شود یا ‌به‌کل تغییرکند. از این‌رو ناگزیریم نظریه‌ی اساسی زیباشناختی را با درنظرداشتن تئاتر تجربی بازبینی کنیم، بسنجیم و تعدیل کنیم. اما قبل از هرگونه بازتعریف نظریه‌ی اصلاحی اجرا لازم است اصطلاحی کلیدی را معرفی و تعریف کنیم و این اصطلاح، همان تجربه[i] است.

تجربه بارها اتفاق می‌افتد چرا که حاصل تعامل مدام موجود زنده و شرایط محیط در فرایند زندگی است. چیزهایی مدام اتفاق می‌افتند اما نه همیشه به روشی که بتوانند تجربه‌ را شکل دهند. تنها زمانی که محتوای رویدادی به سرانجام خود می‌رسد تجربه‌ای مجرد شکل می‌گیرد. چنین تجربه‌ای کلیت واحدی است و کیفیت متمایز خود را با خود حمل می‌کند. تجربه در این معنای مشخص خود چیزی است که در این مجال به آن می‌پردازیم[ii].

همانطور که در لغت‌نامه فلسفه و روانشناسی آمده «فلسفی‌نویسان واژه‌ی تجربه را چنان مبهم و سربسته به‌ کار می‌برند که تعریف آن مشکل است». به علاوه «اگر فلسفه اصرار دارد که این اصطلاح را تعریف‌نشده نگه‌ دارد می‌تواند بی‌آنکه درگیر مسائل خاص این مبحث شود به موضوع خود بپردازد. اما وقتی تجربه هم بر سطوح معنای عینی و هم ذهنی دلالت کند سوالات بسیاری برمی‌انگیزد و ادامه بحث غیرممکن می‌شود». برای پرهیز از چنین مسئله‌ای در اینجا می‌کوشم به تعریفی عملی دست یابم که ادعای همه شمولی ندارد بلکه فقط در ارتباط و فراخور اهداف نظری این مقاله طرح شده‌اند. اول از همه، حدود و مرزهای تجربه کجاست؟

 

[i] . رونن به پیروی از جان دویی در نشان دادن تفاوت میان تجربه عام، تصادفی یا بی‌هدف و آنچه تجربه‌ی خاص و هدف‌مند می‌داند برای هردو مورد از واژه تجربه experience استفاده می‌کند. اما تجربه خاص را با حرف تعریف an مشخص می‌کند که بیشتر تفاوتی درجه‌ای است تا نوعی. برای نشان دادن این مفهوم در فارسی تا آنجا که می‌شد از به‌کارگیری اصطلاح نامفهوم «یک تجربه» پرهیز کردم و به جای آن هرکجا تجربه‌ی خاص مد نظر بوده آن واژه را ایتالیک آوردم. Experience در معنای عام و تصادفی آن در این متن با به کارگیری کلمات نامتعین چون «تجربیات»، «رویداد»، «اتفاق» و «پیشامد» از مفهوم متعین آن متمایز می‌شوند.

[ii] . جان دویی در هنر به‌مثابه تجربه (نیویورک 1934) بین تجربیات عمومی و تجربه (فصل 3 «کسب یک تجربه»، صص35-37) تفاوت قائل می‌شود اما آنچه ‌را «تجربه» می‌خواند تعریف نمی‌کند. وی معتقد است که «می‌دانیم درباره چه صحبت می‌کنیم» و البته تا به آنجا پیش می‌رود که تجربه‌ای را که از آن صحبت می‌کند در مقام چیزی حسی می‌پذیرد. ...

.

.

.

.

.

 

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.




نظرات کاربران