در حال بارگذاری ...
مجله نمایش شماره 208

نقد تئاتر انگلیس؛ آیا به انتهای خط رسیده؟

آلکس سیرز // آراز بارسقیان

باز دوباره منتقد به شب افتتاحیه نمایشی تازه‌ای رسیده‌. با اینکه دارد با همکارانش احوال‌پرسی می‌کند، همکارانی که بیرون تئاتر صف کشیده‌اند، اما جو، جو ناراحتی است. بخشی از آن به خاطر زود تاریک شدن هوای اول پاییز است و بخش دیگرش به خاطر این است که احساس می‌کنند تمامشان دایناسور هستند، موجوداتی که مصنوعی زنده‌اند و فقط به کمک وسایل امداد بیمارستانی نفس می‌کشند و به‌زودی ممکن است وسایل تنفسی‌شان قطع‌شود. درحالی‌که یکی دو نفر از آن‌هایی که شجاع‌تر هستند سیگار می‌کشند چنین گفت‌وگویی بینشان جریان دارد:

«اوضاع چطوره؟»

«ای خوبه، البته نمی‌دونم چقدر می‌تونم ادامه‌اش بدم».

«آره می‌فهمم چی می‌گی».

«تازگی‌ها دارم خیال می‌کنم ما نسل رو به انقراضیم».

پوکی به سیگار می‌زند «منظورت ما منتقدهاست؟»

«اوهوم».

با کمی تفاوت، این ترانه‌ای است که چند سالی است دارد خوانده می‌شود. هر چند برای اهالی این شغلِ طبقه‌ی متوسط غیرمعمول نیست که از کارشان بنالند، اما باید بدانیم که اتفاق عمیق‌تری دارد می‌افتد. در طول پنج سال گذشته اینجا در انگلیس تعادل منتقدان حرفه‌ای حسابی به هم خورده است. منتقدان حالا نقش دودوهای افسانه‌ای را دارند و چندین دلیل برای چنین سرنوشتی وجود دارد. پیش از اینکه بخواهید به جزییات این موضوع نگاه‌کنید، ممکن است اشاره به معنی خود اصطلاح منتقد حرفه‌ای کمکتان کند. یک صدسال پیش حلقه‌ی منتقدان انگلیسی در سال 1913 شکل گرفت و عضویتش آزاد بود، ولی در طول سالیان ملاک بسیار مهمی به وجود آمد: زنان و مردان منتقد باید نان زندگی‌شان را به‌عنوان منتقدانی درآوردند که روی نمایش‌ها نقد می‌نویسند. معمولاً کارفرماهایشان روزنامه و ویژه‌نامه‌های یکشنبه یا هفته‌نامه‌ها بودند و این سیستم کارفرمایی برای چهار دهه یعنی تا پایان جنگ جهانی دوم (1945) باقی ماند. این دوره‌ مختص آدم‌هایی همچون هارولد هابسون، کنت تینان، بی‌ای یانگ، اروینگ واردل، تی‌سی ورسلی، رولند بریدن، مایکل بلینگتون و بندیک ناتینگل بود. آن‌ها توانستند گفت‌وگویی جمعی گرداگرد تئاتر به‌عنوان قالبی هنری به وجود بیاورند و نقدهایشان معمولاً از دید خوانندگان مورد توجه قرار می‌گرفت.

خصوصیت ویژه‌ی این سیستم، استمرار و پایداری آن بود. این منتقدان نمایش‌های اصلی‌ای را که در لندن و بیرون از آن اجرا می‌شد تقریباً هر روز و هر هفته نقد می‌کردند. برایشان غیرمعمول نبود که هفته‌ای شش هفت نمایش ببینند. این حقیقت که همیشه کارفرما داشتند به معنی استقلال و حمایت بیشتر از طرف سردبیران مجلات و روزنامه‌ها بود. مجبور نبودند کلماتشان را مورد بحث قرار دهند و آن‌ها را ریزریز کنند. استقلال مالی آن‌ها تضمینی بود برای حفظ زاویه‌دیدشان. این سیستم پایدار باعث می‌شد بتوانند تجربه‌ی زیادی به‌دست آورند و به آن‌ها اجازه می‌داد قضاوت‌های تطبیقی‌ای درباره‌ی کیفیت نمایشنامه و استاندارد بازی و طراحی در اجرا داشته باشند و تشویقشان می‌کرد اطلاعات کلی مهمی درباره‌ی شرایط تئاتر در این کشور به‌دست بدهند. هر چند منتقدان انگلیسی در اصل ژورنالیست بودند و به ندرت درس تئاتر در دانشگاه یا به‌صورت تجربی خوانده بودند، اما علاقه‌شان، دانش عملی‌ آن‌ها به‌شمار می‌آمد، دانشی که منطقی بود و عموماً در دیدگاهشان نمایان می‌شد.

این سیستم در دهه‌ی نود مکیده شد. هسته‌ی اصلی منتقدان تئاتر شاغل سرجایش ماند اما نشانه‌هایی از تغییر وجود داشت. اولین تنش تصمیمی بود که یک سری از سردبیران مبنی بر استخدام آدم‌های مشهور برای نوشتن نقد گرفتند، به جای اینکه از منتقدان حرفه‌ای استفاده کنند. به خاطر همین روزنامه‌نگار سلبریتی‌ای همچون «توبی یانگ» که تجربه‌ای در تئاتر نداشت از طرف مجله‌ی «اسپکتور» پول گرفت تا منتقد باشد؛ روزنامه‌ی دیلی میل الان از طنزنویس «کوینتین لتس» برای بخش تئاترش استفاده می‌کند. در دوره‌ای بازیگری به نام «نیکولا مک‌اولیفی» شد تمام قناعت نقد. وقتی «بندیتک ناتینگل» از مجله‌ی تایمز در سال 2010 بازنشسته شد، جایش را «لیبی پوروس» گرفت. او از رادیو آمده بود. درنتیجه این اواخر کارش خراب شد. سایر نشریات، از ساندی تایمز تا ساندی تلگراف آدم‌های غیر کارشناس را به‌عنوان منتقد استخدام می‌کنند. این تغییرات باعث تغییر در نوع نقدها هم شده و سبب گشته خواننده بیشتر جذب شود ولی کارشان بر اساس علاقه‌ای عمیق و عاشقانه به تئاتر و حتی بر اساس تجربه‌ای بزرگ از تئاتر به‌عنوان قالبی هنری نیست. پدیده‌‌ی مشابهی در رادیو و تلویزیون هم رخ داده؛ زمانی بود که بی‌بی‌سی برنامه‌های پیوسته‌ی شبانه‌ی نقد هنر داشت. این برنامه به نام برنامه‌ی دیر وقت (از سال 1989 تا 1995) مشهور بود و هر چه جلوتر رفت تبدیل شد به برنامه‌ای هفتگی تا اینکه بالاخره در سال 2013 به‌طور کل از شبکه‌ی چهار بی‌بی‌سی محو شد و اکنون فقط ماهی یک‌بار پخش می‌شود. به همان موازات از رادیو چهار بی‌بی‌سی برنامه‌ای به نام صندلی اول پخش می‌شد و رادیو سه شبکه‌ی بی‌بی‌سی برنامه‌ای به نام امواج شب داشت که عادت داشت از سایر متصدیان هنری سؤال بپرسد؛ از بازیگران و کمدین‌ها گرفته تا رمان‌نویسان و شاعران و نقاشان (در واقع هر کسی سوای منتقدان حرفه‌ای) می‌خواست تا به نقد وقایع تئاتری بپردازند. این تأثیر مشترک باز یکسان بود: فرهنگ سلبریتی‌ محور بر دانش افراد حرفه‌ای پیروز شد.

.

.

.

.

 

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت http://www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.




نظرات کاربران