در حال بارگذاری ...
شماره 209 مجله نمایش

نقد نمایش ریچارد سوم اجرا نمی‌شود

نویسنده: ماتئی ویسنی یک مترجم، طراح و کارگردان: اصغر نوری حمیدکاکاسلطانی

«ماتئی ویسنی یک» نمایشنامه‌نویس و شاعر رومانیایی متولد 1956، در سال 1980 از دانشگاه بخارست فارغ‌التحصیل شد. او تا سال 1987 چندین فیلمنامه و بیش از بیست نمایشنامه نوشت. بسیاری از نمایشنامه‌های او به دلیل مفاهیم سیاسی با ممیزی شدید دولتی روبه‌رو شد و همین امر سبب شد تا در سال 1988 به مدت یک سال به کشور فرانسه (پاریس) مهاجرت کند و تعداد سی نمایش دیگر خود را در آنجا بنویسد.

نمایشنامه‌ی «به یک دلقک پیر نیازمندیم» او در بیشتر کشورهای اروپایی اجرا شد. اجرای آثارش در سراسر دنیا از او یک چهره جهانی ساخته است. او هم اکنون به عنوان خبرنگار «ژورنالیست» در رادیوی بین‌المللی فرانسه کار می‌کند.

نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» نوشته‌ی «ماتئی ویسنی یک» برداشتی آزاد از زندگی پایانی «میر هولد» کارگردان مشهور روس است که در زندان کشته شد.

نویسنده تحت تأثیر شرایط سیاسی، اجتماعی و فضای خفقان‌آور حاکم بر جامعه و موقعیت هنرمند در این وضعیت نامطلوب، دست به نگارش نمایشی زده است که به شکل نمادین با بهره‌گیری از اسامی ملموس و آشنا همچون: «ریچارد»، «میرهولد» داستانی خیالی را روایت می‌کند. وضعیت مشابه زندگی او با اختناق و سیطره‌ی حاکمان مقتدر و مستبد برخی از کشورها سبب شد تا‌ نویسنده، عالمانه، اسامی خاصی از کشورهای مختلف را به طور نمادین در درام به کار گیرد؛ سردمدارانی که گفتار، دیالوگ، هنر و فرهنگ را برنمی‌تابند و هرچیزی را که بتواند هدف را توجیه کند موجه می‌دانند، و بدین‌سبب استبداد محض در برابر منطق انسانی قرار می‌گیرد.

‌نویسنده کابوس «میرهولد» را در تصمیم‌گیری برای اجرای نمایشنامه ریچارد سوم دستمایه‌ی اجرا قرار می‌دهد و از راه رویدادهای نمایشی سعی دارد شخصیت‌های مختلفی را عریان کند که خواسته یا ناخواسته خود را آلت دست آمال شوم، فاشیست‌ها و حاکمان مقتدر زر و زور کرده‌اند. ‌نویسنده «میر هولد» را به عنوان مظهر هنر در تقابل با خشونت و نمایندگان سلطه به نمایش می‌گذارد و هوشمندانه با برداشتن ماسک‌های دروغین دیکتاتورهای فاشیست، چهره‌ی واقعی آن‌ها را آشکار می‌سازد. این ترفند تک بعدی و کلیشه‌ای نیست بلکه تا لایه‌های زیرین اجتماع را در برمی‌گیرد. شخصیت میرهولد با زندگی کابوس‌گونه به دنبال کشف و شهود است. می‌توان گفت او «خود» ‌نویسنده است. ریچارد شر مطلق اما قابل ترحم است. او نماد گرگ‌های انسان‌نما است. پدر و مادر نیز به دلیل ترس از حاکمان ناچارند احتیاط اختیار کنند. سوفلورها که از نزدیک‌ترین افراد به میرهولد هستند می‌توانند عامل نفوذی و یا نیروی تجسس نظام سرکوب‌گر «استالینی» باشند. در هر حال‌نویسنده فضایی رعب‌آور و ترسناک را تجسم کرده است. جهان مرموز سرشار از بوی مرگ، تباهی و نیستی.

«اصغر نوری» مترجم، طراح و کارگردان، مسئولیت مهمی را در عینی کردن مفاهیم درام به عهده گرفته است. درونمایه نمایش در سه مرتبه‌ی ترجمه، طراحی و کارگردانی به طور متوالی از صافی ذهن تفسیرگر او عبور کرده است.

به نظر می‌رسد کارگردان با حذف بخش‌هایی از نمایشنامه به اجرای متن وفادار نبوده است و در ترتیب و توالی رویدادهای نمایشی نیز تغییراتی ایجاد کرده است. این امر صرف نظر از درستی و نادرستی در شکل و ساختار اجرایی نمایش موجب ابهاماتی شده است که درک تمامیت اثر را با مشکل مواجه کرده است. بنابراین خط داستانی دچار پرش‌های ناگهانی ناشی از فقدان حلقه‌های اتصال رویدادهای نمایشی برای پیوند منطقی بین شخصیت‌ها می‌شود. شخصیت‌ها به درستی معرفی نمی‌شوند و این سبب جابه‌جایی سریع گفتار و محو معنی در نزد مخاطب می‌شود. اگرچه نمایش سعی دارد از یک بیان رئالیستی به سمت نوعی از نمایش فراواقع‌گرا با رگه‌های «گروتسک» برود و با هدف ایجاد انزجار در نزد مخاطب حرکت کند، اما این دلیل قانع‌کننده‌ای برای پراکندگی مفاهیم نیست. تماشاگر سعی دارد بر همه‌ی نشانه‌ها و عناصر صحنه‌ای معانی خود را تحمیل کند، در حالی که مفاهیم ارزشمندی در بطن اثر وجود دارد که بالقوه ، عمیق و تکان‌دهنده هستند و متأسفانه شتابزدگی گروه اجرا موجب عدم ارائه‌ی درست آن مفاهیم می‌شود. ....

.

.

.

.

.

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.




نظرات کاربران