در حال بارگذاری ...
مجله نمایش شماره 209 /سوئد

آیا می‌توان برای تئاتر «شخصیت ملّی» قائل شد؟

نویسنده: اندرو هایدن مترجم: مریم منظمی

چندی پیش برای شرکت در جشنواره تولیدات ملی به کشور سوئد سفر کردم. زمانی که برای شرکت در جشنواره دوسالانه تئاتر سوئد در شهر بورِس[i] این کشور به سر می‌بردم، در زمان برگزاری جشنواره پرسشی ذهنم را به خود مشغول کرده بود. به این می‌اندیشیدم که آیا می‌توان گفت خروجی تئاتر هر کشور هویت ملی آن ملت را با خود دارد؟

 دو سالانه نامبرده، گلچینی از بهترین نمایش‌های سوئدی است که در طول دو سال گذشته در این کشور تولید شده و به نمایش عمومی درآمده است.

گویا دلیل انتخاب آثار برای اجرا در جشنواره نکته‌ی ویژه‌ای است و آن وجود هویت سوئدی در نمایش‌ها است.

به جای اینکه داوران نمایش‌هایی را انتخاب کنند که از نوشته‌های معاصر الهام گرفته باشند و به مسائل روز جامعه سوئد بپردازند، آثار ارائه شده بیشتر بر اساس ادبیات کهن و روستایی عامّه برگزیده می‌شوند. مشکل کلی آثار به نمایش درآمده در جشنواره به‌گمان نگارنده این بود که بیشترشان برایم دلنشین نبودند و جذابیتی نداشتند!

در پی تلاش برای یافتن آنچه موجب ناخشنودیم از تماشای اجراهای جشنواره سوئد می‌شد به این نکته دست یافتم که همین «شخصیت ملّی»، جذابیت آن‌ها را برایم کمرنگ کرده است.

مفهوم «شخصیت ملی» را به عنوان یک قاعده چندان نمی‌پسندم. به نظر می‌رسد که این مفهوم برای تماشاگر، پس‌زننده است. یعنی کشورها دقیقاً نمی‌توانند به یک شخصیت نظام‌مند متقاعد‌کننده واحد دست یابند و نام آن را شخصیت ملی بگذارند. از سوی دیگر می‌دیدم که بیشتر مردم سوئد آشکارا از تماشای اجراها لذت می‌برند. به افتخارشان می‌ایستادند و برایشان کف فراوان می‌زدند. همچنین در طول تماشای یک نمایش کمدی رفتاری که پر از افت و خیز فیزیکی بود تماشاگران به محض ورود بازیگر به صحنه از خنده ریسه می‌رفتند. من اما با چهره‌ای عبوس از اینکه چرا حالم از دیدن چنین نمایشی دگرگون می‌شود حیرت‌زده برجا مانده بودم.

این نخستین بار بود که چنین موضوعی به دل مشغولی‌ام تبدیل شده بود. در سال جاری نمایش‌های کشورهای بسیاری را تماشا کرده و از آن‌ها بسیار لذت برده بودم. به عنوان نمونه می‌توانم به تئاترهایی از کشورهای لهستان، آلمان، اسلوونی، لیتوانی، روسیه و فرانسه اشاره کنم. همچنین باید خاطر نشان کنم که تمامی اجراها را به زبان مادری‌شان دیده‌ام و ترجمه‌ای هم هنگام تماشا در کار نبوده است. عجیب اینکه تنها نمایش سوئدی که ستایش مرا برانگیخت اجرایی از یک متن آلمانی بود که نمایشی شسته رفته از آب درآمده بود. البته اجرای نمایش «خیالی آسوده‌تر» مارتین کریمپ[ii] نیز به گونه‌ای عالی پیش رفت که تقریباً نمی‌توانستم برایش رقیبی متصور شوم.

از میان دو اثر نام برده شده، اولی از ترجمه همزمان چشمگیری برخوردار بود و دومی به زبان سوئدی اجرا شد و ترجمه نداشت.

صادقانه می‌گویم که در تصورم نمی‌گنجد مشکل دلچسب نبودن نمایش‌ها از مرزهای زبانی نشأت گرفته باشد.

ماه گذشته به طور اتفاقی نمایش سوئدی «هیولاها»[iii]ی کریستوفر هایدن[iv] را دیدم که تئاتر درخشانی بود و در تماشاخانه آرکولای[v] لندن به روی صحنه رفت. تعجب کردم از اینکه تمام مردم جهان این اثر را ستوده‌اند درحالی‌که فرضیاتی که نمایش بر روی آنها تأکید می‌کند برای بیشتر منتقدان قابل هضم نیست.

به‌گمان نگارنده این جا سرچشمه مشکل، «هویت ملی» است. آیا این عادلانه است که اهالی کشور سوئد را با سابقه صلح ماندگار دویست‌ساله، رفاه اجتماعی مثال‌زدنی، تابستان‌های درخشان و زمستان‌های تار به عنوان افرادی بشناسیم که از نظر فرهنگی با دیگران بسیار متفاوت هستند؟ ...

.

.

.

.

.

.

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.
 

[i]- Borås

[iv]- Christopher Haydon

[v]- Arcola theatre




نظرات کاربران