در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با مرشد محسن میرزاعلی

نقالی ابزاری برای رشد و بالندگی

محسن میرزاعلی مرشد جوانی است که همانند پدران‌اش کار خود را از شش ماهگی با تعزیه آغاز کرده‌است. او به همراه پدرش برای پرده‌خوانی به مجالس مختلف می‌رفت. به گفته خودش مبانی پرده‌خوانی را از قدما آموخت ولی شیوه‌اش متأثر از پدرش مرشد حسن میرزاعلی است. مناسبات و شرایط زندگی و فرهنگ جدید نیز در نوع اجرای وی بی‌تأثیر نبوده است. سن کم و جوانی و قرار گرفتن در میان دو جنس فرهنگ سنتی و معاصر در مجموع اجرای او را از دیگر پرده‌خوانانی که متعلق به نسل گذشته‌اند متمایز می‌کند و مرشد جوان، محسن میرزاعلی توانسته است خود را در جامعه پرده‌خوانان و نقالان ایران مطرح سازد.

شما جزء نسل‌جوانی هستید که در زمینه هنرهای آیینی و سنتی خصوصا پرده‌خوانی و نقالی فعالیت می‌کنید و به صورت تخصصی این جریان را دنبال می‌کنید. از شروع فعالیت‌های خود صحبت کنید.

همانطور که می‌دانید من در خانواده‌ای به دنیا آمده‌ام که در زمینه هنرهای آیینی و سنتی از تعزیه گرفته تا پرده‌خوانی و شاهنامه‌خوانی فعال بوده‌اند و به همین واسطه قدما و کهن‌کسوت‌هایی را در زمینه قصه‌گویی و روایت‌گری دیده‌ام که به شدت در این وادی تاثیرگذار بوده‌اند و باعث شدند تا من نیز این راه را انتخاب کنم و تا همین لحظه که در خدمت شما هستم، همین راه را ادامه بدهم.

ورود شما به این عرصه با تعزیه بود؟

شروع کار من نیز مانند پدرانم با تعزیه بود. طبق اسنادی که در وزارت ارشاد موجود است شش ماهه بودم که در اولین تعزیه‌ی عمرم حضور پیدا کردم. آن زمان آقای رضا حیدری در تعزیه‌ای شبیه امام حسین را می‌خواند که من را به عنوان شبیه علی‌اصغر به او دادند. بزرگ‌تر که شدم شبیه رقیه را می‌خواندم. خاطرم هست آن زمان که پدرم در تالار محراب پرده‌خوانی می‌کرد من را نیز همراه خود به آنجا می‌برد و من کارم را در زمینه با پرده‌خوانی نیز آغاز کردم. ولی از سال 78 یا 79 بود که شروع به نقالی شاهنامه کردم.

صرفا از پدرتان نقالی و پرده‌خوانی یاد گرفتید؟

هم از پدرم یادگرفتم هم در کلاس‌های اساتیدی که در این زمینه فعالیت می‌کردند شرکت‌کردم. مثلا مدتی در خدمت آقای داود فتحعلی‌بیگی بودم تا در این باره بیاموزم زیرا نقالی با پرده‌خوانی متفاوت است و هرکدام از شیوه‌های روایت‌گری شیوه‌ی اجرایی متفاوتی دارند. حتی آوازهایی که در آن‌ها استفاده می‌شود، اشعار و حتی نوع داستان آن‌ها هم با یکدیگر متفاوت است. خلاصه ههمه‌ی شاخه‌های روایت‌گری نقالی را در محضر فتحعلی‌بیگی آموختم و به خاطر علاقه‌ای که به این وادی داشتم مدتی هم در محضر مرشد سعیدی، مرشد ولی‌الله ترابی و مرشدهای دیگری که در زمینه شاهنامه کار می‌کردند تلمذکردم. پدر بزرگ پدر مادر من مرحوم حسین اکباتانی شاهنامه را حفظ بود و برخوان شاهنامه بود و انقدر به شاهنامه علاقه‌مند بود که وقتی بچه‌ای در خانواده متولد می‌شد به غیر از اسمی که برای بچه انتخاب می‌کردند یک اسم هم از اسامی شاهنامه برای بچه‌ها انتخاب می‌کرد بدون اینکه تکراری باشد. یعنی کاملا اسامی ایرانی را می‌شناخت و حتی می‌دانست کدام اسامی که در شاهنامه آمده ایرانی است و کدام تورانی. این را مطرح‌کردم که بگویم از طرف مادری در زمینه نقل‌های ملی علاقه‌هایی در من وجود داشت و از طرف پدری هنرهای آیینی و مذهبی مانند تعزیه، شروه‌خوانی، مقتل‌خوانی و سوگ‌هایی که مختص امام حسین بود و... را آموختم. بخش‌هایی را هم در حد بضاعتی که داشتم تحقیق و پژوهش کردم و آموخته‌هایم را به مرحله اجرا گذاشتم. مثل ترنابازی، مناجات‌خوانی، بحرطویل‌خوانی و حافظ‌خوانی.

کمی از هنر نقالی و پرده‌خوانی صحبت کنید. تا آنجا که می‌دانم عمده فعالیت شما در این دو زمینه خصوصا نقالی است. چرا تمرکز و عمده فعالیت‌های خود را بر این هنر گذاشته‌اید؟

به نظر من نقالی و پرده‌خوانی هنرهای سر به مهر و کاملی هستند. درواقع یک ابزار کاملی برای رشد مخاطب، خانواده و از آن بالاتر جامعه هستند و به واسطه ویژگی‌هایی که دارند می‌توانند جامعه را بسازند. البته به نظر من هنر نقالی، روایت‌گری و پرده‌خوانی بیشترین تاثیر را می‌توانند برخانواده بگذارند، زیرا همانطور که می‌دانید هرآنچه در جامعه و خصوصا در وجود یک فرد اتفاق می‌افتد از خانواده نشات می‌گیرد. اگر ما مسیر رو به بالا و پیروزی را درپیش داشته‌باشیم آن را مدیون خانواده هستیم، اگر هم نزول کنیم و به سراشیبی بیفتیم باز هم از خانواده نشات می‌گیرد. حداقل در گذشته این‌گونه بود. به همین خاطر هم قدما هنری به نام پرده‌خوانی را درست‌کرده‌بودند که سرگذرها برای مردمی که از آنجا عبور می‌کردند، اجرا می‌شد. اما نقالی‌ها در جاهایی که مردانه بود اجرا می‌شد برای اینکه روح حماسی مردان ما را تقویت کند. آن‌ها هم هرآنچه که به دست می‌آوردند به خانواده انتقال می‌دادند. البته ما از همان زمان قصه‌گویی را هم داشتیم. اغلب مادربزرگ‌ها برای بچه‌ها قصه‌هایی می‌گفتند و این قصه‌ها که بخشی از ادبیات شفاهی ما هستند مختص مادربزرگ‌ها بود. درواقع همه این سه هنر ارزنده که از ابتدا به گونه‌ای در خانواده‌های ما جایگاهی داشتند علاوه بروجه سرگرمی، یک ابزار تربیتی هم بودند. همانطور که امروز در دنیا از آن‌ها بهره می‌برند مثلا اگر به فیلم‌هایی مانند هرکول که در‌ هالیوود ساخته شده نگاه کنید متوجه می‌شوید که چگونه با شیوه قصه‌گویی فیلم را جلو برده‌اند و مخاطب را به خود جذب کرده‌اند و شخصیت‌ها را نیز معرفی کرده‌اند. باز هم می‌خواهم تاکید کنم که هنر روایت‌گری و قصه‌گویی یک ابزار قوی و تاثیرگذار برای رشد مخاطب و جامعه است. بخشی از این‌ها به صورت وراثتی در وجود من نشسته است و یک بخش را هم در دانشگاه و کلاس‌هایی که شرکت کرده‌ام آموخته‌ام و یک بخش هم حاصل کار مداوم، تجربه و عملی است. درواقع من از همان کودکی به واسطه این هنرهای والا با مردم در ارتباط بودم و تکرار مداوم آن‌ها این قدرت را به من داد که به منظور ارتقاء سطح فرهنگی جامعه از آن استفاده کنم. به نظر من باید به آن توجه کنیم ولی متاسفانه مدیران کلان ما نسبت به آن بی‌توجه هستند و نه از آن استفاده می‌کنند و نه به آن بها می‌دهند. البته در این میان کسانی مانند کوروش زارعی هم هستند که با توجه به عشقی که نسبت به این هنر دارند و فضایی که در اختیار دارند قدم‌های ارزنده‌ای برای آن برمی‌دارند. مثلا ایشان در دوران مدیریت خود در حوزه هنری، دفتر تعزیه را راه انداختند. البته ما هم اینجا با مشکلاتی مانند کمبود بودجه مواجه هستیم و این‌ها کمی کار را برای ما سخت می‌کند اما با همه این حرف‌ها کار را ادامه می‌دهیم و خوشبختانه در این مدت اتفاق‌های خوبی برای ما افتاده است. اما اینکه پرسیدید چرا من میان همه این‌ها نقالی را به عنوان عمده فعالیت‌های خودم در نظر گرفته‌ام باید بگویم من خیلی به نقالی علاقه دارم. شاید باورتان نشود وقتی فیلم می‌بینم، پشت فرمان می‌نشینم یا در جمعی که هستم از داشته‌ها و دانسته‌هایم در زمینه نقالی مخصوصا برای ارتباط برقرارکردن با مخاطب استفاده می‌کنم. حتی وقتی به کشوری می‌روم که زبان من را متوجه نمی‌شوند، سعی می‌کنم از تکنیک‌های نقالی استفاده کنم و با آن‌ها ارتباط برقرار کنم که خوشبختانه همیشه هم جواب می‌گیرم. به همین خاطر چنان عاشق نقالی هستم که اگر یک بار دیگر هم متولد شوم باز هم نقالی را انتخاب می‌کنم ولی به شرطی که یک مقدار قدرت هم پشت آن باشد که بتوانم جایگاه نقالی را به آنجایی که حقش است برسانم. امروزه به هرکاری که نگاه می‌کنید، می‌بینید به نوعی نقالی در آن دخیل است ولی به آن توجه نمی‌کنند یا نمی‌دانند. مثلا این روزها می‌بینید استندآپ کمدی روی کار آمده است و همه به دنبال آن هستند، در صورتی که ما در گذشته نقالی فکاهی داشتیم که در آن نقال، نقل طنز، کمدی یا مضحک می‌گفت اما امروز اسم آن را استندآپ کمدی گذاشته‌اند. مثلا پدر من یا مرحوم مرشد قمی در قهوه خانه‌ها نقل فکاهی می‌گفتند که از استندآپ کمدی امروز خیلی بهتر بود و اغلب هم موضوعات روز را شامل می‌شد و مخاطب را رشد می‌داد، به صرف خنده اجرا نمی‌شد بلکه هدف از اجرای آن انتقال مفاهیم خوب بود. به همین خاطر من عاشق نقالی هستم و شب و روز هم با ایده‌هایی که دارم تلاش می‌کنم تا آن را رشد بدهم. حالا بعضی جاها مانند حوزه هنری از ما و طرح‌هایی که در این زمینه داریم حمایت می‌کنند، بعضی جاها نه. اما از این مسئله ناراحت هستم که آن جاهایی که وظیفه شان هست مانند وزارت ارشاد و میراث فرهنگی از ما حمایت نمی‌کنند و حال ما را نمی‌پرسند. من این مسئله را به آقای حسینی معاونت هنری ارشاد و شهرام کرمی مدیر اداره‌کل هنرهای نمایشی هم گفته‌ام اما تاکنون هیچ تاثیری نداشت...

 

ادامه‌ی این گفت‌وگو را می‌توانید در شماره‌ی 234 و 235 مجله‌ی نمایش بخوانید.




نظرات کاربران