در حال بارگذاری ...
گفت و گو با دکتر یدالله آقاعباسی

فقر فلسفه افتخاری ندارد

فلسفه در تمام اعصار کم و بیش در کنار نهادهای فرهنگی همچون هنر خصوصا تئاتر بوده و در حقیقت فلسفه ماده و صورت فکری هنرها را پشتیبانی کرده و به آنها خط‌مشی می‌دهد. به وجود آمدن مکاتب و شاخه‌های مختلف هنری بویژه در تئاتر گواه این ادعا است. و در واقع تئاتر با پشتوانه‌ی فلسفه و اندیشه می‌تواند موفق و تاثیرگذار باشد، مثلا فلسفه در قالب ادبیات و شعر به کمک نمایشنامه‌ها و هنر نمایش آمده و زمینه فکری ایجادمی‌کنند و کارگردانان و نویسندگان تئاتر می‌توانند با ابزار فکر و اندیشه به نقد دنیای پیرامون و مسائل روزمره و پراهمیت بپردازند.

بین فلسفه و تئاتر چه نسبت و ارتباطی وجود دارد؟

اگر فلسفه را با شناخت ماهیت پدیده‌ها مرتبط بدانیم، نسبت آن با تئاتر مثل نسبت آن با سایر پدیده‌ها است. فلسفه تئاتر در کار چند و چون تئاتر است. اما فلسفه متقابلا موضوع تئاتر هم قرار گرفته است. فیلسوفانی که نمایشنامه‌نویس هم بوده‌اند، از تئاتر به عنوان محملی برای نشر عقاید خود سود برده‌اند. پس رابطه دو طرفه است.

اکثر قریب به اتفاق نظریه پردازان معتقد هستند که خاستگاه فلسفه و تئاتر یونان است و می‌گویند برخی از فیلسوفان یونان آرای فلسفی خود را در قالب نمایش ارائه می‌کردند و حتی محاورات افلاطون و یا دفاعیه سقراط که به آپولوژی معروف است را هم گونه‌ای درام می‌دانند. آیا شما هم با این دیدگاه موافق هستید؟

اینکه برخی از فیلسوفان یونانی آرای خود را در قالب نمایش ارائه می‌کردند، مستند چندانی ندارد. از شواهد چنین برمی‌آید که برعکس، نمایشنامه‌نویسان بودند که فلاسفه را به چالش می‌کشیدند. نمایشنامه‌ی ابرها، کاملا موید این نکته است که در آن سقراط به تمسخر گرفته شده است. استفاده افلاطون و امثال او از محاوره نیز صرفا استفاده ابزاری است که در آن زمان کارکرد خوبی داشته‌است. معروف است که افلاطون همزمان با طرد شاعران، خود از شعر سود برده است. این بدان مفهوم نیست که او قصد نوشتن درام داشته‌است، بلکه چون این شیوه در بین مردم طرفدار داشته و کارا بوده از آن استفاده کرده است. موضوع استفاده‌ای است که هم تئاتر و هم فلسفه از دیالوگ کرده‌اند.

آیا درام ظرفیت ارائه اندیشه‌های فلسفی را دارد؟

اگر بپذیریم که درام ظرفیت ارائه هر اندیشه‌ای را دارد، اندیشه فلسفی نیز از آن مستثنی نیست. تجربه نیز نشان داده که فیلسوفان از انواع ادبی، از جمله نمایشنامه، برای نشان‌دادن اندیشه‌های فلسفی استفاده کرده‌اند. ژان پل سارتر از این نظر نمونه خوبی است. حتی در همین روزگار هم نمونه‌هایی را می‌توان ذکر کرد. مسئله این است که این افکار چگونه به صورت کنش درآیند. همچون هر فکر دیگری، فکر فلسفی را نمی‌توان صرفا به صورت سخنرانی ـ البته در نمایشنامه ـ تبلیغ کرد.

درام باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد تا درامی فلسفی خوانده شود؟ اصلا درام فلسفی چیست؟

درام اگر درام باشد همان هدفی را دنبال می‌کند که فلسفه دارد. هردوی آن‌ها هدف روشنایی بخشیدن به جنبه‌های تیره و پوشیده زندگی بشر را دارند. درام بدون اندیشه درام نیست، بلکه صرفا نمایشی است که به غرض‌های دیگری جز روشنگری کار می‌شود. به این معنا درام نظیر فلسفه است، اما آنچه به عنوان درام فلسفی معروف شده، همان است که در خدمت ابلاغ اندیشه فلسفی درآمده است.

به نظر شما آیا در یونان باستان اندیشه‌های عمیق درباره جهان و انسان و روابط این دو با هم دغدغه نمایشنامه‌نویسان بوده یا به خاطر حضور فیلسوفان یونان باستان به سراغ این موضوعات می‌رفتند؟

اندیشه غالب بر این است که فلسفه و تئاتر همزاد هم‌اند. جز یونان در هند هم ـ تاجایی که می‌دانیم ـ تئاتر و فلسفه تقریباهمزمان پدیده آمده‌اند. موضوع تئاتر و فلسفه هر دو اندیشه درباره جهان و انسان و روابط این دو با هم است. بنابراین پاسخ را باید در جای دیگری جست. زمانی که اندیشه عنان سرزمینی را به دست می‌گیرد، فلاسفه به هنر توجه نشان می‌دهند و هنرمندان دغدغه فلسفه دارند. خاستگاه این هر دو اندیشیدن به انسان و جهان هستی است.

آیا در دوره متاخر، فلسفه از تئاتر رخت بربسته و تئاتر دچار فقر فلسفی و نگاه اندیشمندانه شده‌است؟ یا این معضل فقط در ایران وجود دارد؟

تئاتر به دلیل سیطره سرگرمی، تفکر را فروگذاشته و برخلاف خواست پدیدآورندگان پرفرمنس به نمایش‌های سطحی روی‌آورده‌است. مقلدان پرفرمنس فلسفه‌ی بازگرداندن نقش مردم به مردم را به دست انداختن مردم و لودگی یا حرکات بی‌معنا و بیهوده فروکاسته‌اند. در تاریخ یک بار دیگر این پدیده شوم گریبان تئاتر را گرفت و آن در رم باستان بود که تئاتر به نفع گیشه به بیهودگی و ابتذال تن در داد. تمام جهان با نسبت‌های مختلفی درگیر این نابسامانی هستند. در عین حال چه در حوزه تئاتر و چه در پرفرمنس هنرمندان پرتلاشی هستند که می‌کوشند با این حالت مقابله کنند. این دوره‌ای گذراست که همه چیز از هنر تا سیاست را در برگرفته و سطح همه چیز را تنزل داده است. در همه جای جهان آوازه‌گران کوتاه‌بین و کوتاه فکر در کار تخریب انسان و جهانند. تئاتر و فلسفه نیز با وجود تلاش و دلسوزی هنرمندان و فیلسوفان به دشواری از عهده‌ی مقابله با این تخریب برمی‌آیند. اما این دوره نیز مثل همه دوره‌های عمر بشر می‌گذرد. بشر چاره‌ای ندارد، یا باید به تخریب کلی سیاره تن در دهد و شاهد نابودی تدریجی حیات در طبیعت باشد و یا باز هم اندیشه را بر اریکه بنشاند و به قواعد بازی در هنر و فلسفه و سیاست و... گردن نهد. نبرد دشواری است و تصمیم‌هایی دشوار می‌طلبد. جز برگشتن به اندیشه هیچ راه دیگری نیست. زمانی فریدون مشیری سروده بود «بشردوباره به جنگل پناه خواهد برد». امروز جنگل‌ها نیز امن نیستند. همه جهان نا امن است و سرنوشت همه بشر در همه جا دستخوش خطر است.

این فقر فلسفی و نگاه اندیشمندانه چه نتیجه‌ای در تولید آثار نمایشی دارد؟

نتیجه بی‌تردید افزایش کمیت و فقر کیفیت است. هم هنر هم فلسفه مرهون و مدیون جامعه اندیشمند است. فقر فلسفه افتخاری ندارد. تولید انبوه هنر با نگاه غیر اندیشمندانه به فروپاشی جامعه می‌انجامد. قرار است هنر، جامعه را متعادل کند. هنر غیرمتعادل چنین توانایی ندارد که بر عدم تعادل می‌افزاید. در این ارتباط تخریبی متقابل، انسان است که هرچه بیشتر در منجلاب فرو می‌رود. البته در مقابل این تصویر تیره و تار، امید هم هست. بشر غیرقابل پیش‌بینی است و نشان داده که می‌تواند بحران اندیشه را پشت سر بگذارد.

 

ادامه‌ی این گفت‌وگو را می‌توانید در شماره‌ی 234 و 235 مجله‌ی نمایش بخوانید.




نظرات کاربران