در حال بارگذاری ...
ابتدای سخن

گیتی تئاتر و جهان عشق و حقیقت!

نصرالله قادری

«رویا»ی همیشه عاشقان حقیقتی تئاتر در آیین «پرده برداری» و «ملاقات» که لازمه‌ی ذات تئاتر است، ادراک آن حقیقت پدیده است که باید در مخاطب رخ دهد. ادراک این حقیقت نیازمند غرقه‌شدن در عشق است. و این امر جز در «علیت متقابل» میسر نخواهد شد. دریغا که ما در عصری زندگی می‌کنیم که رویا اهمیت دیرین خود را از دست داده‌است. آن که ادراکی از عشق دارد، نیک می‌داند که رویا برای گفتن ناگفتنی‌ها و نمودن نانمودنی‌هاست. رویا و واقعیت، خواب و بیداری یک پیوستارند. قبیله تئاتر ساکن شهر عشقند، اما با «عقل» بیگانه نیستند. خیال‌پردازی نمی‌کنند. در ذات عشق گداخته شده‌اند و چُنان پولاد آبدیده از دل آتش برآمده‌اند. سیاووشی هستند که سربلند از گذر آتش گذشته‌اند و با گذر از آتش صداقت و پاکی خود را اثبات کرده‌اند. و کیکاوس این را نیک دریافته‌است. اما وسوسه سودابه و سلطه اهریمن بر جانش نمی‌گذارد آنچه را که به چشم سر دیده‌است و یقین دارد و باور کرده‌است، اعلام کند. پس حکم به تبعید می‌دهد. سیاووش باید برود، چون حقیقت را می‌گوید و حاضر به خیانت نیست. حال باید ترفندی یافت و این حقیقت را در مسلخ مصلحت قربانی کرد. عشق نافرمانی می‌کند، اما فریب عقلِ دروغین باعث می‌شود که حقیقت قربانی شود. چرا؟ چون بخت و سرنوشت «حقیقت» را «دروغ» سیاه نوشته‌است. رویای همیشه‌ی قبیله تئاتر این بوده‌است که سرنوشت‌نویسان و تصمیم‌گیرندگان و حکم‌دهندگان، یک بار، فقط یک بار در عمرشان قبل از صدور حکم از ابتدا تا انتهای تولد یک تئاتر حضور داشته باشند، رنج مقدس و صداقت را از نزدیک شاهد باشند، بی‌تردید پس از آن زاویه دید آن‌ها تغییر خواهدکرد. تئاتر به‌دلیل ماهیت ذاتی خود، هنری است که تنها و تنها با حضور مخاطب به جرگه هنر وارد می‌شود. این هنر جرأت و جسارت قضاوت‌شدن و نقد بر خود را از ماهیت‌اش به‌دست آورده‌است. اگر گروتوفسکی معتقد است که:

«عمل پرده‌برداری، عملی مبتنی بر تلاشی کاملاً صادقانه است که ایجاب می‌کند فرد چشم پوشیدن از همه‌ی صورتک‌هایش را بپذیرد، حتی خصوصی‌ترین و ضروری‌ترین آن‌ها در حفظ تعادل روانی‌اش».

این امر تنها لازمه بازیگر مقدس نیست، بلکه ماهیت تئاتر است. عمل پرده‌برداری در تئاتر به‌خودی‌خود هدف نیست، بلکه هدفش تأثیر و تغییر مخاطب است. مخاطب در این ملاقات باید آرزوی تغییر و ادراک را داشته‌باشد، تنها در این صورت است که در این رویداد آن تغییر حاصل می‌شود. اما اگر تماشاگر آن آرزوی آرمانی را نداشته‌باشد، هیچ اتفاقی رخ نخواهدداد. و اگر مخاطب با منظر عناد و فهم اینکه تئاتر مخالف وضعیت موجود است، پس باید نابود شود، در این ملاقات حاضر شود، بی‌تردید ادراک درستی نخواهد داشت و ای‌بسا که به ضد ادراک هم برسد.

پیش چشمت داشتی شیشه‌ی کبود

زان سبب عالم کبودت می‌نمود

گر نه کوری این کبودی‌دان ز خویش

خویش را بدگو مگو کس را تو بیش (حضرت مولانا)

قبیله تئاتر ساکن وادی عشق است و آیینه تمام‌نمای جامعه است و نسبتی با دروغ ندارد. او نیک می‌داند که فراتر از عشق، نیرویی وجود ندارد. انرژی عشق است که به تدبیر و هوش، ساختار و جهت‌گیری و هویت می‌بخشد. آن‌هایی که معتقدند هنرمندان و نویسندگان باعث به‌وجود آمدن فساد و گمراهی در جامعه هستند، اندکی، فقط اندکی به این گفته تئوفیل گوتیه دقت کنند:

«نویسندگان نیستند که عصری و دوره‌ای را به فساد اخلاق می‌آلایند. بلکه فساد اخلاق عمومی آن دوره است که چنین نویسندگانی را به‌وجود می‌آورد. کتاب‌ها و آثار هستند که نتیجه و دنباله آداب و اخلاق و عقاید جاری می‌باشند، عقاید و آداب جاری دنباله و نتیجه کتاب‌ها نیستند».

بی‌تردید این منظر هم افراطی است. اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، گاهی هم آداب و رسوم از کتاب‌ها و هنر پیروی می‌کنند. اما هنر و در این گفتار تئاتر به‌دلیل اصلاح اخلاق جامعه خود، آلودگی‌ها را در برابر چشمان مخاطبش آشکار می‌سازد. و از این روی نباید سرزنش شود، بلکه باید ستایش هم بشود چون قصد و مرادش اصلاح است و اساساً به اشاعه فحشا و فساد نمی‌اندیشد. برای نمونه به کتاب ماندگار اولیس / Ulysses اثر «جیمز جویس» عنایت کنیم. این کتاب مدت‌ها گرفتار سانسور و ممنوعیت بود و به‌عنوان کتابی ضداخلاقی شناخته می‌شد. حتی ناشر آن از سوی «انجمن جلوگیری از گناه» متهم به اشاعه گناه گردید. چرا؟ چون «جویس» بطن جامعه را عریان کرد. او نشان داد آن انگلیسی مؤدبی که برایت کلاهش را از سر برمی‌دارد، در درونش می‌خواره‌ای لذت‌طلب و بیماری روانی و خودخواه بیش نیست. ویل دورانت فیلسوف و مورخ شهیر در سن هشتاد و چهار سالگی یعنی در دوران پختگی عمرش درباره این کتاب می‌نویسد:

«کتاب اولیس، اثر تهوع‌آوری نیست... جویس، لئوپولد بلوم را به هیأت فردی مشخص ارائه می‌کند. اما کار با توصیف ویژگی‌های مشخص جسمانی، چهره، لباس یا شکل سخن‌گفتن انجام‌نمی‌شود. بلکه ما را به درون انگیزه‌ها، احساسات، اندیشه‌های پنهانی او راه می‌دهد. بلوم نام بسیاری از یهودیانی بود که جویس در دوبلین آن‌ها را می‌شناخت. برخی از آنان مانند اولیس جدید، به غسل تعمید مسیحی به مثابه شرط اول زندگی تجاری در شهر مسیحی تن درداده‌بودند. پرسه‌زدن‌های بلوم و دوستش در «شهر شب» یا کوچه‌پس‌کوچه‌های محله بدنام خانه‌های دوبلین، رویدادهای اصلی کتاب را شکل می‌دهد».

جویس چهره یهودیان به جبر مسیحی‌شده‌ای را عیان‌می‌کند که باور به مسیحیت ندارند اما این غسل تعمید را برای زندگی و تجارت انجام داده‌اند. همین‌ها هستند که با قیاس به نفس کتاب را ضد اخلاق و جامعه معرفی می‌کنند. چرا؟ چون می‌هراسند چهره حقیقی آن‌ها عریان شود. همین‌ها هستند که به مسئولین و تصمیم‌گیرندگان گزارش می‌دهند و به آن‌ها می‌قبولانند که این اثر جز اشاعه گناه و فساد هدفی ندارد. جامعه‌ای که بری از دروغ باشد، هراسی از حقیقت ندارد. تصمیم‌گیرندگان و حکم‌دهندگان و سیاست‌ورزان عاشق جامعه و عقیده، همواره باید به دور از حُب و بُغض و جهت‌گیری حزبی و گروهی و گزارش‌های کذب عمل‌کنند. سیاست‌مدارانی که علاقه‌مند به میهن خود هستند و به آن عشق می‌ورزند همواره حامی هنر هستند، چون می‌دانند که هنر انعکاس‌دهنده تصویر واقعی جامعه است و سعی در اصلاح کژروی‌ها و ناراستی‌ها دارد. اگر سیاست‌مداران ماننده بازیگران مقدس که سربلند از آیین پرده‌برداری به ملاقات آمده‌اند، عمل‌کنند، بی‌تردید جامعه سیر صعودی خواهد پیمود. دکتر سریع‌القلم معتقد است:

«رفتار سیاسی، نوعی بازی در تئاتر است. واژه‌ها، حرکات، نگاه‌ها، سکوت‌ها و ایفای نقش بازیگران دقیق، حاوی معنی و جهت‌گیری هستند و هر فردی در کل نمایش، وظایف خود را به‌خوبی عمل می‌کند و هارمونی جمع را حفظ می‌کند. در پهنه سیاست نیز مجموعه کارها باید در راستای اهداف کلان کشور و منابع و مصالح آن باشد».

قبیله تئاتر به نیکی می‌داند که این هنر به مخاطب نیاز دارد. پس هنرمند این وادی باید پیش از ارائه اثرش به مخاطب، عمل پرده‌برداری را به نیکی انجام داده باشد. اگر این عمل به‌درستی صورت‌پذیرفته‌باشد مانع از خطر خودشیفتگی و مانع از وبای خودنمایی و اغوای مخاطب خواهدشد. حضور در تئاتر پذیرش چرخه تولد، مرگ، تولد است. ما هر شب می‌میریم تا فردای دیگر چون ققنوسی برنا از دل خاکستر خود برآییم. برای انجام این آیین قربانی باید عاشق بود و در وادی عشق، پذیرش رنج بدیهی‌ترین امر موجود است. عاشق می‌کوشد تا در معشوقش حلول کند. مای تئاتری عاشق مخاطب کنشگر هستیم و سعی‌می‌کنیم او را به مرز کاتارسیس برسانیم. بی‌تردید در این «جمعیت» که ما تلاش می‌کنیم آن‌ها را به «جماعت» برسانیم، کسانی هم هستند که بر دل‌هاشان قفل زده‌شده و تغییرناپذیرند. عمل درست، دیالوگ معقول و عشق ماست که این قفل بر دل‌زده‌شده‌ها را رسوا می‌کند. رسوایی این گروه اندک که در هر دو سوی مای گروه مجری و مخاطب حضور دارند، باعث آرامش در جامعه خواهد شد. تمام آن‌هایی که در سوی گروه مجری، به‌عنوان هنرمند، پوستین وارونه بر هنر می‌پوشانند و فقط در پی کسب درآمد و شهرت و اهداف حزبی و گروهی هستند و با ناراستی و ادعاهای «آرتیست»نمایی در این جبهه نفوذ کرده‌اند و تمام آن‌هایی که در سوی گروه مخاطب، به‌عنوان دلسوز و کارشناس و دردمند و عاشق دین و کشور با ارائه گزارش‌های کذب یا بزرگ‌نمایی‌های کاذب، از این طریق معیشت خود را تأمین می‌کنند و به منافع حزبی و گروهی و شخصی خود ظاهراً دست می‌یابند، لطمه‌زنندگان به فرهنگ این دیار کهن هستند...

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی 232 مجله‌ی نمایش بخوانید.




نظرات کاربران